بازم یهویی
انگار همین دیروز بود که اسمت توی حرم امام رضا
دقیق شب شهادت امام جواد انتخاب شد و بعداز اون هرچی همه سعی کردن عوضش کن ولی همون باقی موند
یادش بخیر چه زود گذشت اون سه ماه ولی خیلی شیرین...
همون سالی که شبا تا صبح تو حرم میموندم
توی صحن انقلاب ، با مفاتیح و هندزفری و تسبیح و مهر و چفیم
با دوتا چشم خیس که میبارید و میبارید...
شبایی که مثل رویا بود ، دو چشم خیسم همش خیره به گنبد طلایی رنگت
و خواهش و تمنا که هیچوقت رهام نکنی ,هوامو داشته باشی
امشب دلم یجوریه، شاد اما غمگین، یه جوری که خودمم نمیدونم چجوری
ولی خیلی آرامش دارم
قرار بود برم کافه ولی مهمون اومد
+خیلی کیف میده هی صدات کنن ولی تو ، توی افکارت باشی و نشنوی...
+خدایا شکرت
این شعرم جهت روحیه دهی
+تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد عقشنگیست که جریان دارد
یاد اون شب سردی که نصفه شد رسیدیم کاظمین و راهمون ندادن تو حرم
با دایی نشستیم دم در زیارت نامه و کلی چیز خوندیم و اشک ریختیم
یاد اون شب سختی که موکب گیر نیومد بدون پتو و...
امام جواد خیلی به کمکت احتیاج دارم...
امشب تصمیمای بزرگی گرفتم...